جدول جو
جدول جو

معنی دل زهرا - جستجوی لغت در جدول جو

دل زهرا
(دِ زَ)
دهی است از بخش ایذه، شهرستان اهواز، با 105 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل آرا
تصویر دل آرا
(دخترانه)
محبوب، معشوق، موجب آرامش دیگران، موجب شادی دیگران، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر روشنک همسر داراب در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
(دِ)
در لهجۀ اهل خراسان، تهوع. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شوریدن دل. دلشوره. رجوع به دلشوره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
دلارا. دل آرای. دل آراینده. آرایندۀ دل. شادکننده دل. آنچه یا آنکه باعث شادی و نشاط و سرور شود:
نشستند بر زین پرستندگان
دل آرا و هرگونه ای بندگان.
فردوسی.
کوس را بین خم ایوان سلیمان که در او
لحن داود به آهنگ دل آرا شنوند.
خاقانی.
چون روی تو در دهر دل آرایی نیست
خوشتر زسر کوی تو مأوایی نیست.
حسن متکلم.
، نگار. شاهد. معشوق. معشوقه. محبوب. (ناظم الاطباء) :
نظر به خط دلاویز آن دل آرا کن
شکستۀ قلم صنع را تماشا کن.
صائب (از آنندراج).
چون نیست وصال آن دل آرا ممکن
آن به که ز راه او روان برخیزم.
حسن متکلم.
رجوع به دل آرای شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ زَ)
گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد:
جهان رابه کوشش چه جویی همی
گل زهر خیره چه بویی همی.
فردوسی.
جز از درد و نفرین نجویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی.
بر آرام بر کینه جویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دِ هَِ / دِ هََ)
نام پادشاهی بوده از پادشاهان هندوستان. (برهان) (از لغت فرس اسدی). نام راجۀ ملک ’جلم’ بوده و بخاطر میرسد که نام او دله رای بوده به ضم دال و فتح لام و اظهار هاء. (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو رای کوره و داودو نامور چیپال
چو دلهرا و بچهرا و صد هزار دگر.
عنصری.
خراج قیصر روم است سرگزیت جلم
بهای بندگی دلهرا ابا چیپال.
غضایری
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل آرا
تصویر دل آرا
آراینده دل، شاد کننده دل
فرهنگ لغت هوشیار